یادش بخیر مهمونی ندا بانوی صبور و مادر منش شلوغ و پلوغها . خیلی دلم برای مهمونی ندابانو تنگ شده بود . که گلی بانو خوشنودمان نموده و جمع را جمع نمود و میهمانی راه انداخت . نه از این مهمونیا ........از اونننننن مهمونیا . که جای توضیحش اینجا صلاح نمیباشد .
فقط جای مهدیه که یکی از علل اصلی برپایی این میهمانی بود بسیار خالی مینمود . و البته جای همگی شما بانوان غائب . عرض کردم که از اون مهمونیا بود . فقط نمیدونم چرا این ندا بانو یک خط در میان میوومد یک چیزایی در گوش من و گلی گوشزد مینمود . نمیدونم ......
فقط همین اندازه عرض کنم که خواستیم خوابی که فالگیر مشهدی برای ما شلوغ پلوغها دیده بود باطل شود .
خواستیم این خواب
باطل شود .
داشتم فکر میکردم : ما چی بودیم . چی شدیم